مقتل حضرت معصومه (س)

[fresh_accordion][pane title=”نقل شهادت حضرت معصومه(س)”]

بعضی علت بیماری آن حضرت را چنین نوشته اند: مردم ساوه در آن عصر از دشمنان سرسخت خاندان نبوت بودند، از این رو وقتی كه موكب حضرت معصومه و همراهانش به ساوه رسید، به آن حمله كردند و جنگ سختی درگرفت، برادران و برادرزادگان حضرت معصومه دراین جنگ به شهادت رسیدند، حضرت معصومه همچون عمه اش زینب(ع) وقتی كه بدن های پاره پاره آنها را كه 23 تن بودند دید، به شدت غمگین گشته و بر اثر آن بیمار شد(1) و سپس روانه قم گردید، و در قم بیماری او ادامه یافت و پس از 16 یا 17 روز رحلت كرد.

و در روایت دیگر آمده: هارون بن موسی بن جعفر(ع) همراه 23 نفر از بستگانش كه یكی از آنها خواهرش حضرت معصومه(ع) بود، در یك كاروانی وارد ساوه شدند، دشمنان اهل بیت(ع) به هارون كه در حال غذا خوردن بود، حمله كردند و او را به شهادت رساندند و افراد دیگر كاروان را مجروح و پراكنده ساختند. نقل شده: در غذای حضرت معصومه(ع) زهر ریختند(2) و آن بانوی گرامی، مسموم گشته و بستری شد، و طولی نكشید كه در قم به شهادت رسید.

مطابق نقل بعضی، مسموم نمودن آن حضرت توسط زنی در ساوه انجام شد.(3)

پی نوشت ها:

1.      ریاض الانساب، ص 160، مطابق نقل كتاب حیاه الست، تألیف مرحوم منصوری(متوفی سال 1406) ص 50.

2.      الحیاه السیاسه للامام رضا، تألیف جعفر مرتضی عاملی، ص 428 قیام سادات علوی، ص 161 و 168.

3.      وسیله المعصومین، تألیف میرزا ابوطالب بیوك، ص 68.

اما دلها بسوزد…

شهادت امام حسین(ع) و عبور دادن زینب(س) و اسرا بر گودال قتلگاه و ماجرای سم اسبان

متن عربی:                                      
قَالَ الرّاوى : وَ جاءَتْ جارِیَةُ مِنْ ناحِیَةِ خِیَمِ الْحُسَیْنِ ع .
فَقَالَ لَها رَجُلُ: یا اءَمَةَ اللّهِ اِنَّ سَیِّدَكَ قُتِلَ.
قالَتِ الْجارِیَةُ: فَاءَسْرَعْتُ الى سَیِّداتى وَ انا اَصیحُ، فَقُمْنَ فى وَجْهى وَ صِحْنَ.
قالَ: وَ تَسابَقَ الْقَوْمُ عَلى نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَیْنِ الْبَتُولِ، حَتى جَعَلُوا یَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ الْمَرْاءَةِ عَنْ ظَهْرِها، وَ خَرَجَ بَناتُ رَسُولِ اللّهِ ص وَ حَریمِهِ یَتَساعَدْنَ عَلَى الْبُكاءِ وَ یَنْدُبْنَ لِفِراقِ الحُماةِ وَالاحِبّاءِ.
فَرَوى حُمَیْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قالَ: رَاءَیْتُ امْرَاءَةً مِنْ بَنى
ترجمه :
مردى از بنى تمیم كه نام آن روسیاه (اسودبن حنظله ) دین تباه بود شمشیر را از میان فرزند صاحب ذوالفقار باز نمود و به روایت ابن بى سعد، شمشیر را (فلافس نهشلى ) برداشت و محمد بن زكریا گفته كه عاقبت آن شمشیر به دختر حبیب بن بدیل رسید. البته شایان ذكر است كه آن شمشیرى كه از جناب سیدالشهداء – علیه الاف التحیة والثناء – در كربلا به غارت رفت سواى ذوالفقار حیدر كرار است ؛ زیرا ذوالفقار با سایر ذخایر و ودایع نبوت و امامت در خدمت امام زمان علیه السّلام مصون و محفوظ است و تصدیق این مدعا و صورت ما حكیناه را راویان اخبار و آثار بیان نموده اند.
راوى گوید: كنیزكى از ناحیه خیمه هاى حرم محترم امام حسین علیه السّلام بیرون آمد. مردى به او رسید گفت : یا امة الله ! اقایت كشته شدآن كنیزك گفت : من صیحه زنان به سرعت نزد خانم خود رفتم و این خبر وحشتناك را به ایشان دادم پس همه زنان برخاستند و در مقابل من آغاز ناله و فریاد بر آوردند.
راوى گوید: لشكر اشقیا، مسارعت در غارت اموال ال رسول و قرت العین بتول نمودند و كار غارت به جایى رسید كه از سر زنها، چادر مى ربودند دختران آل رسول و حریم آن جناب به اتفاق هم به گریه و ناله مشغول شدند و گریه در فراق كسان و احبا ودوستان خود مى نمودند حمید بن مسلم گوید: دیدم زنى از قبیله بكربن وائل كه با همسر خود در میان اصحاب عمر سعد لعین بود، وقتى دید كه
متن عربى : 
بَكْرٍ بْنِ وائِلِ كانَتْ مَعَ زَوْجِها فى اءَصْحابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ.
فَلَمّا رَاءَتِ الْقَوْمَ قَدِ اقْتَحَمُوا عَلى نِسَاءِ الْحُسَیْنِ ع فى فُسْطاطِهِنَّ وَ هُمْ یَسْلُبُونَهُنَّ، اءَخَذَتْ سَیْفا وَ اءَقْبَلَتْ نَحْوَ الفُسْطاطِ وَ قالَتْ:
یا آلَ بَكْرٍ بْنِ وائِلٍ اءَتُسْلَبُ بَناتُ رَسُولِ اللّهِ؟!
لا حُكْمَ الا للّهِ، یا لَثاراتِ رَسُولِ اللّهِ، فَاءَخَذَها زَوْجَها فَرَدَّها الى رَحْلِهِ.
قَالَ الرّاوى :
ثم اءُخْرَجوا النِّساءَ مِنَ الخَیْمَةِ وَاءشْعَلُوا فِیهَا النّارَ، فَخَرَجْنَ حَواسِرَ مُسْلَباتٍ حافیاتٍ باكیاتٍ یَمْشینَ سَبایا فى اءَسْرِ الذِّلَّةِ.
وَ قُلْنَ:
بِحَقِ اللّهِ الا ما مَرَرْتُمْ بِنا عَلى مَصْرَعِ الحُسَیْنِ، فَلَمّا نَظَرَ النِّسْوَةُ اِلى الْقَتْلى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ.
قالَ: فَوَ اللّهِ لا اءَنْسى زَیْنَبَ ابْنَةَ عَلِیٍّ وَ هِىَ تَنْدُبُ الْحُسَیْنَ ع وَ تُنادی بِصَوْتٍ حَزینٍ وَ قَلْبٍ كَئیبٍ:
ترجمه :
لشكریان بر سر زنان و حرم حسین علیه السّلام هجوم آورده اند و در خیمه ها داخل شده اند و به غارت اهل بیت مشغولند، شمشیرى برداشته و به جانب خیمه هاشتافت و فریاد استغاثه بر آورد كه اى آل بكربن وائل ! آیا سزاوار است كه دخترانرسول صلى الله علیه و اله را برهنه نمایند!؟ غیرت شما كجاست!؟(لا حكم الا الله ، یالثارات رسول الله !)
شوهر این زن او را گرفته و به خیمه اش برگردانید.
راوى گوید: پس از غارت خیمه ها طاهرات ، آن گروه شقاوت سمات ، زنان آل طاها را از خیمه ها بیرون نمودند و آتش ظلم و عدوان بر آن خیمه ها كه مهد امان و پناهگاه عالمیان بود، بر افروختند و زنان با سر و پاى برهنه و غارت زده گریه كنان بیرون آمدند و در حالى كه با خوارى به اسارت گرفته شده بودند مى گفتند: شما را به خدا قسم مى دهیم كه ما را بر قتلگاه حسین علیه السّلام بگذرانید، دشمنان نیز این تقاضا را قبول كردند و چون چشم زنان به آن شهیدان افتاد، فریاد صیحه بر آوردند و سیلى به صورت خود زدند راوى گوید: به خدا سوگند كه فراموش نمى كنم كه علیا مكرمه زینب خاتون علیه السّلام دختر على مرتضى را كه بر حسین علیه السّلام ندبه مى نمود وبه آواز حزین و قلبى غمگین صدا مى زد: اى خواجه كائنات كه پیوسته هد آیه ها و تحفه ها با درود نامحدود فرشتگان آسمان تقدیم سده جلالت مى گردد، اینك این حسین است كه به خون خود آغشته شده و اعضایش قطعه قطعه گردیده است و اینها دختران تو هستند كه اسیر شده اند از این ظلم
متن عربى : 
وامُحَمَّداهُ، صَلّى عَلَیْكَ مَلائِكَةُ السَّماءِ. هذا حُسَیْنُ بِالْعَراءِ، مُرَمَّلُ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاعْضاءِ

ترجمه :
و ستم ها به خداوند و به خدمت محمد مصطفى و على مرتضى و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء علیه السّلام شكایت مى برم ، یا محمد! این حسین است كه در گوشه بیابان افتاده و باد صبا بر او مى گذرد

متن عربى : 
قَالَ الرّاوى : ثُمَّ نادى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فى اءصْحابِهِ: مَنْ یَنْتَدِبُ لِلْحُسَیْنِ فَیُوَطِّى الْخَیْلَ ظَهْرَهُ؟ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَةُ وَ هُمْ اسْحاقُ بْنُ حَوْبَةَ الَّذى سَلَبَ الْحُسَیْنِ ع قَمیصَهُ، وَاءَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ، وَ حَكیمُ بْنُ طُفَیْلٍ السَّنْبِسى ، وَ عُمَرُ بْنُ صُبَیْحٍ الصَّیْداوى ، وَ رَجاءُ بْنُ مُنْقِذٍ الْعَبْدى ، وَ سالِمُ بْنُ خَثْیَمَةَ الْجُعْفى ، وَ واحِظُ بْنُ ناعِمٍ، وَ هانى بْنُ شَبَثِ الْحَضْرَمى ، وَ اءُسَیْدُ بْنُ مالِكٍ لَعَنَهُمُ اللّهُ، فَدَاسُوا الْحُسَیْنَ ع بِحَوافِرِ خَیْلِهمْ حَتّى رَضُّوا ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ.
ترجمه :
راوى گوید: پس از شهادت امام مبین ، عمر سعد لعین در میان اصحاب و یاران بى دین خود ندا در داد: كیست كه اجابت كند دعوت امیر خود ابن زیاد را درباره حسین به جا آورد و بر بدن او بتازد؟ پس ده نفر ولدالزنا اجابت آن لعین را نمودند و نامهاى نحس آن ملعونها عبارت است از: اسحاق بن حویه بى دین و او همان ملعون بود كه پیراهن از بدن شریف امام علیه السّلام ، بیرون آورد؛ اخنس بن مرثد بدائین ؛ حكیم بن طفیل سنبسى لعین ؛ عمرو بن صبیح صیداوى كافر؛ رجاء بن منفذ عبدى ؛ سالم بن خثیمه جعفى پلید؛ واحظ بن ناعم شقى ، صالح بن وهب جعفى جفاگر، هانى بن شبث حضر مى عنید و اسید بن مالك هالك – لعنهم الله اجمعین – پس آن لعینان ، سینه و پشت فرزند رسول را به سم اسبها خود پایمال كردند و در هم شكستند.

اَللُّهوف عَلى قَتلَى الطُّفوف-سید بن طاووس

(الْمَسْلَكُ الثّانى فى وَصْفِ حَالِ الْقِتالِ وَما یَقْرُبُ مِنْ تِلْكَ الْحالِ)

 

[/pane] [/fresh_accordion]

 

[fresh_accordion][pane title=”مقتل 2″]وقتی خبر رسید به قمی ها ،خواهر امام داره می آد به سمت قم،دختر امام داره می آد به سمت قم،مردم كیلومترها از شهر بیرون اُمدند، به استقبال حضرت معصومه سلام الله علیها،یه عده با تنگ دستی قربونی زیر بغل زده بودند، بابا تو تنگ دستی قربونی برا چی می بری،می گفت:مگه خبر نداری دختر امام داره می یاد،خواهر امام داره می یاد،یه عده با خودشون دسته گل می بردند،چه احترامی گذاشتند،عرضم اینه،ای كاش به همه ی خواهرای امامان احترام می گذاشتند،وقتی بی بی رو وارد قم كردند،از بزرگان و محترمین قم اُمدند،از بهترین جاهای قم رو در اختیار بی بی قرار دادند،یه باغی بود،اصرار كردند،التماس كردند،بی بی رو با احترام وارد این باغ كردند،سادات مثل پروانه دور دختر امام می گشتند،دور خواهر امام می گشتند،اصلاً بی بی احساس ترس نمی كرد،احساس عدم آرامش و امنیت نمی كرد،اما بمیرم برای اون خواهر امامی كه،نگاه می كرد،برا دل آماده،معطلت نذارم،اگه خریدار این نالت حضرت زهراست،بفروش این ناله رو،هر چی دور خودش نگاه می كرد،عوض سادت عوض بنی هاشم ،عوض عباس،عوض علی اكبر،می دید یه عده حرام زاده،دورش رو گرفتند،می خوام بگم مگه رقیه دختر امام نبود،عوض باغ تو خرابه بردنش، عمه جان این سر منوّر را كمكم می كنی كه بردارم شامیان ای حرامیان،دیدید راست گفتم كه من پدر دارم ای پدر جان عجب سری داری،ای پدر جان عجب دلی دارم گیسویم را به پات می ریزم،تا ببینی چه دختری داری، هر بلایی كه بود یا می شد،بر سر زینب تو آوردند قاری من چرا نی خوانی چه بر سر لب تو آوردند چرا رنگ لبت،چون ارغوانه گمانم جای چوب خیزرانه گفت:بابا وقتی چشم تو رو دور دیدند،چشم عموم اباالفضل و دور دیدند،چشم علی اكبر و دور دیدند،وقتی منو غریب گیر آوردند،دستی از پشت خیمه ها آمد،لاجرم راه چاره ام گم شد،درهیاهوی غارت خیمه ،ناگهان گوشواره ام گم شد[/pane] [/fresh_accordion]

پست های مرتبط