طریقه نوشتن حرز امام جواد علیه السلام

حرز امام جواد علیه السلام

حرز امام جواد علیه السلام یکی از مهمترین و معتبر ترین حرزهایی است که در میان علما و بزرگان مرسوم و متداول است، نسخه های مختلف و گاهی اضافات برخی سایتها به که سندیت ندارد ما را بر آن داشت نسخه کامل و صحیح را منتشر سازیم.

۱) توصیه علامه قاضی و آیت الله بهجت رحمهماالله به بستن حرز امام جواد علیه السلام

مرحوم آیت الله بهجت (ره):
من در مورد ختومات از استادم (مرحوم آیت الله قاضی) چیزی نمی پرسیدم. اما گاهی خود ایشان می‌فرمودند. از جمله سه عمل را:
  • اول: حرز امام جواد علیه‌السلام که باید به بازو بسته شود و خاصیت آن، (خصوصا برای باطل‌کردن سحر و طلسم) فقط در صورت بسته‌شدن به بازو است.
  • دوم: ختم سوره مبارکه واقعه که در ماه قمری‌ای که اولین روز آن، دوشنبه باشد است.
  • سوم: هم، نماز روز پنجشنبه که چهار رکعت است و رکعت اول، یک حمد و ۱۱ بار سوره توحید، رکعت دوم یک حمد و ۲۱ بار توحید و سلام می‌دهد و دو رکعت دیگر و رکعت سوم حمد و ۳۱ توحید رکعت چهارم حمد و ۴۱ بار توحید و سپس سلام می‌دهد و ۵۱ بار توحید ۵۱ صلوات و به سجده می‌رود و ۱۰۰ بار «یا الله» می‌گوید. [note]سایت هدانا برگرفته از کتاب زمزم عارفان/ اثر آیت الله ری شهری.[/note]

۲) حرز کوتاه امام جواد علیه السلام

دو حرز از امام نهم علیه السلام در روایات نقل شده است، حرز اول که کوتاه است و در مفاتیح نیز آمده بدین شرح است:

یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُبِینُ یَا مُنِیرُ یَا رَبِّ اکْفِنِی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ. [note]مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۴۲.[/note]

این حرز شرایط خاصی ندارد و شما می توانید آن را بنویسید و به همراه داشته باشید.

 

۳) حرز مشهور امام جواد علیه السلام

( به نقل از سیدبن طاووس)

«تعویذى که از مولاى ما، امام جواد صلوات الله علیه، نقل شده و براى پیش‏گیرى از ضربات شمشیر و هر ترسى مفید است‏. این حرز را جماعتى از اصحاب ما ذکر کرده‏ اند و ما آن را از کتاب «منیه الدّاعی و غنیه الواعی» نوشته‏ ى دانشمند بزرگوار، علىّ بن محمّد بن علىّ بن حسین‏[ به جاى علىّ بن حسین، علىّ بن على درست است. (ویراستار)] ابن عبد الصّمد تمیمى رضى اللَّه روایت و نقل مى‏کنیم. مؤلّف (کتاب یاد شده) گوید: این حدیث را عموى پدرم، فقیه ابو جعفر محمّد بن ابى الحسن رحمه اللَّه، برایمان نقل کرد از ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد بن احمد بن عبّاس دوریستى و او از پدرش و او نیز از فقیه ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسین بن [موسى بن‏] بابویه.

(علىّ بن محمّد نام برده) هم چنین از نیاى خود چنین نقل مى‏کند: پدرم، فقیه ابو الحسن رحمه اللَّه، نقل کرد از برخى اصحاب ما رحمه اللَّه علیهم از جمله دانشمند بزرگوار، ابو البرکات و شیخ ابو القاسم علىّ بن محمّد معاذى و ابو بکر محمّد بن علىّ معمّرى و ابو جعفر محمّد بن ابراهیم بن عبد اللَّه مدائنى که گفتند:

شیخ ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسین [بن موسى بن بابویه‏] قمى قدّس اللَّه روحه گفت: پدرم نقل کرد از علىّ بن ابراهیم بن هاشم و او از جدّش و او از ابو نصر همدانى و او از حکیمه خاتون، دختر امام محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر، عمّه‏ى ابو محمّد حسن بن على علیهم السّلام، که چنین گفت:

هنگامى که امام محمّد بن على علیهما السّلام به دار بقا شتافت، نزد همسرش امّ عیسى، دختر مأمون، رفتم و به او تسلیت گفتم. دیدم به شدّت اندوهگین است و بر فقدان آن بزرگوار چنان بى ‏تابى و گریه و زارى مى‏ کند که نزدیک است خود را تباه سازد. ترسیدم زهره ‏اش بترکد. [سایت هدانا: ام فضل قاتل امام جواد علیه السلام است و بارها تلاش کرده بود که ایشان را به شهادت برساند، نگرانی او برای ظاهر سازی و برای فرار از تهمت قتل می باشد!. مامون عباسی لعنه الله بخاطر جاسوسی و فریب عوام الناس دختر خود را به اجبار به همسری امام جواد علیه السلام درآورد.].

در بین این که ما در باره‏ ى صفات پسندیده و جوان مردى و خوى‏ هاى نیک آن حضرت و شرافت و پاکى و بى‏ ریایى و ارجمندى‏ ها و امور خارق العاده ‏اى که خداوند بزرگ به وى مرحمت فرموده بود، سخن مى‏ گفتیم، امّ عیسى آرام شد و گفت: آیا مایلى خاطره ‏ى شگفت انگیزى را از آن جناب برایت بازگو کنم که به تعریف و اندازه نگنجد؟ گفتم: آرى، آن چیست؟

گفت: همواره از او مراقبت مى‏ کردم که مبادا همسر دیگرى بگیرد. چه بسا از گوشه و کنار سخنانى به گوشم مى‏ رسید و به پدرم شکایت مى ‏نمودم و پدرم در پاسخ مى‏ گفت: بردبار باش؛ زیرا او پاره‏ ى تن پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم است. روزى نشسته بودم که دخترى نزدم آمد و سلام کرد. گفتم: کیستى؟ گفت: از فرزندان عمّار یاسر و همسر ابو جعفر محمّد بن على علیهما السّلام، همسر تو، هستم. از شنیدن این سخن به اندازه ‏اى ناراحت شدم که خواستم سر به بیابان نهم. شیطان به قدرى مرا وسوسه کرد که نزدیک بود آن زن را آزار دهم؛ ولى با این همه، خشم خود را فرو خوردم و به او خوش آمد گفتم و نوازشش کردم و به او خلعت دادم.

هنگامى که زن بیرون رفت، نزد پدرم شتافته جریان را به او گزارش دادم.

او که در آن وقت، بر اثر مستى، عقلش را از دست داده بود، به غلامى که در پیش رویش قرار داشت، گفت: شمشیر را بیاور. غلام اطاعت کرد.

پدرم بر مرکب نشست و گفت: به خدا سوگند، مى‏روم و او را مى‏کشم.

از دیدن این صحنه، آیه ‏ى‏ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ را خواندم و باخود گفتم: این چه بلایى بود که بر سر خود و شوهرم آوردم؟! و به صورت خود سیلى زدم.

[به دنبال پدرم رفتم‏] تا این که داخل اطاقى شد که امام در آن جا بود. با شمشیر به او حمله‏ ور شد و به اندازه ‏اى ضربات پى در پى به ایشان زد که بدن تکّه تکّه شد و سپس بیرون آمد. من از پشت سر پدرم گریختم و سرتاسر آن شب خواب از چشمم ربوده شد.

هنگامى که صبح شد و قسمتى از روز گذشت، نزد پدرم رفتم و گفتم: مى‏ دانى دیشب چه کردى؟ گفت: نه. گفتم: پسر امام رضا علیه السّلام را کشتى. با شنیدن این خبر، از چشمان پدرم برقى جهید و بى‏ هوش شد.

پس از مدّتى که به هوش آمد، رو به من کرد و گفت: واى بر تو! چه مى‏گویى؟ گفتم: همان که گفتم و شنیدى. به خدا سوگند، رفتى و آن قدر شمشیر بر پیکرش زدى تا کشته شد.

در حالى که وحشت سراپایش را فرا گرفته بود، گفت: به یاسر خادم بگو بیاید. او را صدا زدم. وقتى آمد، نگاه تندى به او کرد و گفت:

واى بر تو! این چه مى‏گوید؟ یاسر گفت: راست گفته است. مأمون در حالى که بر صورت و سینه ‏ى خویش مى ‏کوفت، گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏! تا قیامت میان مردم رسوا و نابود شدیم! [سایت هدانا: مامون علیه العنه از شورش شیعیان و نابود شدن حکومتش می ترسید و علت اینکه امام جواد علیه السلام را تحت کنترل شدید داشت بخاطر محبوبیت و جایگاه رفیع امام جواد علیه السلام در نزد مردم بود، وگرنه باکی از به شهادت رساندن امامان نداشت!].

واى بر تو اى یاسر! برو و ببین چه خبر شده و حال آن حضرت چه طور است و هر چه زودتر نتیجه را به من خبر ده که نزدیک است جان از کالبدم بیرون رود.

یاسر خارج شد و من هم به صورت خود مى‏زدم.

طولى نکشید که برگشت و گفت: امیر، تو را بشارت باد! پدرم گفت: چه خبر؟ گفت: وقتى خدمت ایشان رسیدم، دیدم نشسته است و پیراهنى در بر دارد و رو اندازى به روى خود کشیده است و مسواک مى ‏زند. سلام کردم و گفتم: خواهش مى‏ کنم این پیراهنى را که در بر دارید به من بدهید تا با آن نماز بخوانم و آن را براى خود مایه ‏ى خیر و برکت قرار دهم.

هدفم از این در خواست آن بود که وقت برهنه شدن او را خوب ببینم که آیا زخمى و یا جاى ضربه ‏ى شمشیرى بر پیکرش وجود دارد یا نه؟ فرمود: «نه، بلکه پیراهنى بهتر از این به تو مى‏ دهم.» عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، غیر از این را نمى‏ خواهم. آن را از تنش بیرون آورد و من هم به بدنش نگریستم که آیا اثرى از زخم شمشیر دارد یا خیر؟ به خدا سوگند، بدن مقدّس او مانند عاج سپید بود که مایل به زردى باشد و کوچک‏ترین نشانه‏اى از زخم شمشیر و غیر آن بر پیکرش وجود نداشت.

مأمون پس از شنیدن این گزارش، گریه ‏ى زیادى کرد و گفت: این حادثه‏ ى بى‏ نظیرى است و براى همه‏ ى جهانیان، از پیشینیان و آیندگان، پندى خواهد بود. سپس به یاسر گفت: سوار شدن و برداشتن شمشیر و داخل شدن خود را به یاد دارم؛ ولى کیفیّت بازگشتم و کارهایم در آن جا را به خاطر ندارم. نمى ‏دانم چرا چنین شد که به آن حضرت حمله ‏ور شدم؟

لعنت خدا بر این دخترم باد! همین حالا پیش دخترم مى ‏روى و به او مى‏گویى: پدرت به تو گفته است: به خدا قسم، اگر بعد از این از حضرت جواد علیه السّلام شکایت کنى یا بدون اجازه ‏ى آن بزرگوار از خانه بیرون آیى، انتقام او را از تو خواهم گرفت. پس از رساندن این پیام، خدمت پسر امام رضا علیه السّلام مى ‏روى و سلام مرا به او مى ‏رسانى و مبلغ بیست هزار دینار به هم راه اسبى که دیشب سوار شدم را به او تقدیم مى ‏کنى. آن‏گاه به همه ‏ى هاشمیان دستور مى ‏دهى که براى سلام دادن بر او به محضرش بروند و بر او سلام کنند.

یاسر گفت: دستور مأمون را اجرا و هاشمیان را جمع کردم و هم راه آنان به خدمتش شرفیاب شدیم. سلام کردم و سلام مأمون را هم ابلاغ نمودم و آن مبلغ را به هم راه اسب که شهرى‏[شهرى گونه‏ اى است از اسب. (ویراستار)] بود، به خدمتش تقدیم داشتم. لحظه‏اى به آن نگریست و سپس لبخندى زد و فرمود: آیا آن عهد و پیمانى که میان من و او و بین پدرم و وى بود، این بود که با شمشیر به من حمله ‏ور شود؟ آیا نمى‏ داند که یاور و نگهبانى دارم که جلوى او را مى‏ گیرد؟ گفتم: اى آقاى من، اى پسر رسول خدا، مأمون چنان مست بود که نمى ‏دانست چه مى‏ کند و در کدام نقطه از زمین است و به راستى براى خدا نذر کرده و سوگند خورده است که بعد از این دیگر هرگز به چیز مست ‏کننده‏اى نزدیک نشود؛ چون مستى از دام‏هاى ابلیس‏است. خواهش مى‏کنم وقتى نزد او رفتید از این بابت با وى سخن نگویید و تندى نکنید. آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند که تصمیم و نظر خودم هم همین بود.» آن گاه فرمود تا لباس‏هایش را آوردند. پوشید و برخاست و مردم همگى با ایشان راه افتادند تا به نزد مأمون آمدند. چون آن حضرت را دید، برخاست و او را در آغوش کشید و به سینه چسباند[ ابن شهر آشوب در مناقب تا این جا را نقل کرده است (مناقب ۴: ۳۹۴).] و خوش آمد گفت و دستور داد هیچ کس وارد نشود و همواره با آن جناب از هر درى سخن مى‏گفت. در پایان جلسه امام فرمود: «مأمون!» گفت: بله.

فرمود: «مى‏خواهم یک پندت دهم؛ آن را بپذیر.» گفت: با کمال سپاس‏گزارى، آن را مى ‏پذیرم.

فرمود: «دوست دارم شب بیرون نروى؛ چون من به این خلق نگونسار بر تو اطمینانى ندارم. من دعایى دارم؛ خود را به آن متحصّن ساز و به سبب آن خود را از بدى ‏ها و بلاها و ناگوارى‏ ها و آسیب ‏ها نگه‏دار. هم‏چنان که خداوند مرا دیشب از گزند تو نگاه داشت و اگر با سپاه روم و ترک برخورد کنى و تمامى آنان با همگى اهل زمین در برابر تو متّحد شوند، به اذن خداوند قاهر قادر، نخواهند توانست آسیبى به تو وارد سازند. اگر مى‏ خواهى، برایت بفرستم تا از همه ‏ى آن چیزها که گفتم، ایمن گردى.»

گفت: بلى، به خطّ خود بنویس و برایم بفرست. آن حضرت پذیرفت.

فردا صبح ابو جعفر علیه السّلام مرا احضار کرد. چون به خدمتش رسیدم و در پیشگاهش قرار گرفتم، فرمود پوست آهویى را که از سرزمین تهامه گرفته شده بود، آوردند. بعد به خطّ خود این عقد را نوشت و بعد فرمود:

«این را به امیر بده و به او بگو براى آن لوله ای از نقره بسازد و آن چه را بعد از این خواهم گفت، بر آن حک کند و چون خواست بر بازو ببندد، به بازوى راست خود ببندد و وضوى کامل بسازد و چهار رکعت نماز گزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیه الکرسى و آیه ‏ى‏ «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»[آل عمران (۳): ۱۹] و سوره ‏هاى‏ وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها و وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى‏ و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هفت مرتبه بخواند و چون نمازش به پایان رسید، بر بازوى‏ راست خود ببندد که در سختى ‏ها و تنگناها، به حول و قوّه‏ى الهى، از هر چه مى ‏ترسد و گریزان است، سالم مى ‏ماند و باید در وقت بستن آن به بازو قمر در برج عقرب طلوع نکرده باشد و اگر با رومیان و یا پادشاهان پیکار کند، به برکت این حرز بر آن‏ها چیره گردد.»

روایت شده است که: مأمون- چون از امام همه ‏ى این خواص را در باره ‏ى این حرز شنید- به جنگ با رومیان تصمیم گرفت و خداى بزرگ او را بر آنان پیروز کرد و غنایم جنگى فراوانى به دست آورد و در هیچ غزوه و پیکارى این بازوبند را از خود دور نمى ‏ساخت و خداوند به فضلش او را یارى مى‏ کرد و به مشیّتش او را فاتح مى‏ساخت. به راستى که خدا به حول و قوّه ‏ى خود، آن را به انجام مى‏ رساند.»

حرز این است:

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ* الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ* إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ* اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ‏[ سوره ‏ى حمد] أَ لَمْ‏ تَرَ أَنَ‏ اللَّهَ‏ سَخَّرَ لَکُمْ‏ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ؟ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ‏[ حج (۲۲): ۶۶.].

اللّهمّ أنت الواحد الملک الدّیّان یوم الدّین تفعل ما تشاء بلا مغالبه و تعطی من تشاء بلا منّ، تفعل ما تشاء و تحکم ما ترید، و تداول الأیّام بین النّاس و ترکبهم طبقا عن طبق. أسألک باسمک المکتوب على سرادق المجد، و أسألک باسمک المکتوب على سرادق السّرائر، السّابق الفائق الحسن النّضیر، ربّ الملائکه الثّمانیه و العرش الّذی‏ لا یتحرّک و أسألک بالعین الّتی لا تنام و بالحیاه الّتی لا تموت و بنور وجهک الّذی لا یطفأ و بالاسم الأکبر الأکبر الأکبر و بالاسم الأعظم الأعظم الأعظم الّذی هو محیط بملکوت السّماوات و الأرض و بالاسم الّذی أشرقت به الشّمس و أضاء به القمر و سجّرت به البحار و نصبت به الجبال و بالاسم الّذی قام به العرش و الکرسىّ و باسمک المکتوب على سرادق العرش و باسمک المکتوب على سرادق العظمه و باسمک المکتوب على سرادق البهاء و باسمک المکتوب على سرادق القدره و باسمک العزیز و بأسمائک المقدّسات المکرّمات المخزونات فی علم الغیب عندک و أسألک من خیرک خیرا ممّا أرجو و أعوذ بعزّتک و قدرتک من شرّ ما أخاف و أحذر و ما لا أحذر.

یا صاحب محمّد یوم حنین و یا صاحب علیّ یوم صفّین، أنت یا ربّ مبیر الجبّارین و قاصم المتکبّرین. أسألک بحقّ طه و یس و القرآن العظیم و الفرقان الحکیم أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تشدّ عضد صاحب هذا العقد، و أدر أبک فی نحر کلّ جبّار عنید و کلّ شیطان مرید و عدوّ شدید و عدوّ منکر الأخلاق و اجعله ممّن أسلم إلیک نفسه و فوّض إلیک أمره و ألجأ إلیک ظهره.

اللّهمّ بحقّ هذه الأسماء الّتی ذکرتها و قرأتها و أنت أعرف بحقّها منّی و أسألک یا ذا المنّ العظیم و الجود الکریم ولیّ الدّعوات المستجابات و الکلمات التّامّات و الأسماء النّافذات و أسألک یا نور النّهار و یا نور اللّیل و یا نور السّماء و الأرض و نور النّور و نورا یضی‏ء به کلّ نور یا عالم الخفیّات کلّها فی البرّ و البحر و الأرض و السّماء و الجبال و أسألک یا من لا یفنى و لا یبید و لا یزول و لا له شی‏ء

موصوف و لا إلیه حدّ منسوب و لا معه إله و لا إله سواه و لا له فی ملکه شریک و لا تضاف العزّه إلّا إلیه و لم یزل بالعلوم عالما و على العلوم واقفا و للأمور ناظما و بالکینونه عالما و للتّدبیر محکما و بالخلق بصیرا و بالأمور خبیرا.

أنت الّذی خشعت لک الأصوات و ضلّت فیک الأحلام و ضاقت دونک الأسباب و ملأ کلّ شی‏ء نورک و وجل کلّ شی‏ء منک و هرب کلّ شی‏ء إلیک و توکّل کلّ شی‏ء علیک و أنت الرّفیع فی جلالک و أنت البهیّ فی جمالک و أنت العظیم فی قدرتک و أنت الّذی لا یدرکک شی‏ء و أنت العلیّ الکبیر، مجیب الدّعوات قاضی الحاجات مفرّج الکربات ولیّ النّعمات. یا من هو فی علوّه دان و فی دنوّه عال و فی إشراقه منیر و فی سلطانه قویّ و فی ملکه عزیز؛ صلّ على محمّد و آل محمّد و احرس صاحب هذا العقد و هذا الحرز و هذا الکتاب بعینک الّتی لا تنام و اکنفه برکنک الّذی لا یرام و ارحمه بقدرتک علیه فإنّه مرزوقک.

بسم اللَّه الرّحمان الرّحیم بسم اللَّه و باللَّه لا صاحبه له و لا ولد بسم اللَّه قویّ الشّأن عظیم البرهان شدید السّلطان، ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن. أشهد أنّ نوحا رسول اللَّه و أنّ إبراهیم خلیل اللَّه و أنّ موسى کلیم اللَّه و نجیّه و أنّ عیسى بن مریم صلوات اللَّه علیه و علیهم أجمعین کلمته و روحه و أنّ محمّدا صلّى اللَّه علیه و آله خاتم النّبیّین لا نبیّ بعده و أسألک بحقّ السّاعه الّتی یؤتى فیها بإبلیس اللّعین یوم القیامه و یقول اللّعین فی تلک السّاعه: و اللَّه ما أنا إلّا مهیّج مرده. اللَّه نور السّماوات و الأرض و هو القاهر و هو الغالب له القدره السّابغه و هو الحلیم الخبیر.

اللّهمّ و أسألک بحقّ هذه الأسماء کلّها و صفاتها و صورها:

سبحان الّذی خلق العرش و الکرسیّ و استوى علیه و أسألک أن تصرف عن صاحب کتابی هذا کلّ سوء و محذور فهو عبدک و ابن عبدک و ابن أمتک و عبدک و أنت مولاه. فقه اللّهمّ الأسواء کلّها و اقمع عنه أبصار الظّالمین و ألسنه المعاندین و المریدین به السّوء و الضّرّ و ادفع عنه کلّ محذور و مخوف و أیّ عبد من عبیدک أو أمه من إمائک أو سلطان مارد أو شیطان أو شیطانه أو جنّیّ أو جنّیّه أو غول أو غوله أراد صاحب کتابی هذا بظلم أو ضرّ أو مکر أو کید أو خدیعه أو نکایه أو سعایه أو فساد أو غرق أو اصطدام أو عطب أو مغالبه أو غدر أو قهر أو هتک ستر أو اقتدار أو آفه أو عاهه أو قتل أو حرق أو انتقام أو قطع أو سحر أو مسخ أو مرض أو سقم أو برص أو بؤس أو فاقه أو سغب أو عطش أو وسوسه أو نقص فی دین أو معیشه فاکفه بما شئت و کیف و أنّى شئت‏ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ* و صلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین أجمعین و سلّم تسلیما کثیرا و لا حول و لا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم و الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ*.»

ترجمه:

« (به نام خداوند بخشاینده‏ى مهربان؛* ستایش خدایى را سزد که پروردگار جهانیان است؛* خدایى که بخشاینده و مهربان است؛* حاکم روز قیامت است؛* پروردگارا، تنها تو را مى‏پرستیم و تنها از تو یارى مى‏جوییم.* ما را به راه راست رهبرى فرما.* راه آنان که به آن‏ها انعام فرمودى، نه راه کسانى که بر آنان خشم ورزیدى و نه گمراهان.) (آیا ندیدى که خدا رام کرد بر شما آن چه در زمین است و کشتى که در دریا به مشیّت او در حرکت است و نگاه مى‏دارد آسمان را از این که بر زمین فرود آید، مگر به اذن او؟ همانا او به مردم مهربان و رحیم است).

خداوندا، یگانه حکمران و پاداش دهنده‏ى روز جزایى. هر چه بخواهى، انجام مى‏دهى؛ بى‏آنکه کسى بر تو چیره گردد و به هر که بخواهى، بدون منّت مى‏دهى. کارى را که اراده کنى، انجام مى‏دهى و به آن چه خود بخواهى، حکم مى‏نمایى و چرخ روزگار را به گردش در مى‏آورى و آن‏ها را پیاپى کامیاب مى‏سازى و آن‏ها را از حالى به حال دیگر مى‏گردانى. خدایا، تو را مى‏خوانم به نامت که بر سرا پرده‏ى عظمت نقش بسته است و به نامت که بر سر سراى محرم خانه‏ى رازهایت نوشته شده است و به نام پیشى‏گیرنده و شکافنده، نیکو و تازه‏ات؛ اى پروردگار ملائکه‏ى هشتگانه و عرشى که از جاى خود نمى‏جنبد. از تو مى‏خواهم به چشمى که به خواب نمى‏رود و به حیاتى که پایانى ندارد و به پرتو نور وجه تو که به خاموشى نمى‏گراید و به نام بزرگ‏تر بزرگ‏تر بزرگ‏ترت و به نام برتر برتر برترت که ملکوت‏ آسمان‏ها و زمین را فرا گرفته است و به نامى که خورشید با آن نور افشانى و ماه با آن روشنگرى مى‏کند و طوفان دریا با آن فروکش مى‏کند و کوه‏ها با آن پا بر جا مى‏شوند و به نامت که عرش و کرسى با آن برپاست و به نامت که بر سراپرده‏ى عرش نوشته شده است و به نامت که بر سراپرده‏ى بزرگوارى نگاشته شده است و به نامت که بر خیمه‏ى شکوه نوشته شده است و به نامت که بر قبّه‏ى توانایى‏ات رقم زده شده است و به نام ارجمندت و به نام‏هاى پاکیزه و ارزشمندى که در علم غیب نزد تو نگاه‏دارى مى‏شوند؛ از تو مى‏خواهم که از نیکى‏ات، بهتر از آن چه را که آرزومندم، به من عطا فرمایى و از زیان هر چه مى‏ترسم و گریزانم و یا ترسان نیستم، به بزرگوارى و نیرویت پناه مى‏برم.

این یاور محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در نبرد حنین و اى نگه دارنده‏ى على علیه السّلام در جنگ صفّین، تویى نابودکننده‏ى سرکشان و در هم کوبنده‏ى گردن کشان؛ از تو درخواست مى‏کنم، به حقّ طاها و یاسین و به حقّ قرآن عظیم و فرقان حکیم که بر محمّد و خاندانش درود فرستى و دست دارنده‏ى این بازو بند را نیرومند گردانى تا هر گردن کش ستیزنده و هر شیطان خبیث و دشمن قوى پنجه و زشت سیرت را از خود دور کند و او را از کسانى قرار دهى که خود را به تو تسلیم و کارش را به تو واگذار کرده و تو را پشتیبان خود ساخته است.

پروردگارا، به حقّ نام‏هایى که یاد کردم و خواندم- و حقّ آن‏ها را تو بهتر از من مى‏شناسى- از تو درخواست مى‏کنم اى دارنده‏ى منّت بزرگ و بخشش‏هاى بزرگوارانه، اى پذیرنده‏ى دعاهاى قبول شده و کلمات تامّه و نام‏هاى روان و رسا و از تو مى‏خواهم اى روشنى بخش روز و اى تابنده‏ى شب و اى مایه‏ى درخشندگى آسمان و زمین و اى پر تو بخش نور و اى فروغ هستى که فرو زندگى هر روشنایى از توست، اى آن که به تمامى پنهانى‏ها در خشکى و دریا و در زمین و آسمان و کوه‏ها آگاهى و از تو مى‏خواهم اى پاینده‏اى که هرگز از بین نرود و از حالى به حال دیگر تغییر نکند و به چیزى توصیف نگردد و محدود نگردد و معبودى با وى نباشد و خدایى جز او نیست و در قلمرو فرمانروایى‏اش شریک و انبازى ندارد و ارجمندى و عزّت [از آن اوست‏ و] به دیگرى نسبت داده نمى‏شود و همواره به دانش‏ها آگاه و به علم‏ها داناست و نظم دهنده‏ى کارها است و به ایجاد خلق‏ها آگاه است و تدبیر [امور] را استوار مى‏دارد و بر مخلوقات بصیر و به کارها آگاه است.

تویى که آواها در برابر عظمتت لرزان است و خیالات را به حریمت راهى نیست و پیش قدرت تو هر وسیله‏اى از کار مى‏افتد. پرتو نورت همه جا را فرا گرفته است و همگى موجودات از تو ترسان‏اند. همه چیز به سوى تو در شتاب و اعتماد هر چیز بر توست. تو در شوکتت بلند مرتبه و در نیکویى‏ات ارزشمند و در توانایى‏ات بزرگى و آن چنان والایى که هیچ اندیشه‏اى نتواند تو را دریابد و تویى بلند مرتبه‏ى والا، پذیرنده‏ى دعاها، بر آورنده‏ى نیازها، گشاینده‏ى گره‏هاى کور دشوارى‏ها و بخشنده‏ى نعمت‏ها. اى کسى که در عین بلندمرتبگى نزدیک و در نزدیک بودنت والامقامى، در درخشندگى تابان و در حکم رانى‏ات نیرومند و در زمام دارى قوى و شکست ناپذیرى، بر محمّد و خاندانش درود فرست و دارنده‏ى این بازوبند و این حرز و این نوشته را به چشم همیشه بیدارت نگهبانى فرما و به قوّت و غلبه‏اى که شکست ندارد، یارى‏اش نما و به توانایى‏ات بر وى، به او مهر ورز؛ زیرا او روزى خوار توست.

به نام خداوند بخشاینده‏ى مهربان؛ به نام خدا و به یارى او، خدایى که همسر و فرزندى ندارد؛ به نام خدایى که شوکتش قوى و برهانش بزرگ و حکومتش خلل ناپذیر است؛ با اراده‏اش هر چه بخواهد، پدید مى‏آید و هر چه را اراده نکند، ایجاد نمى‏گردد. گواهى مى‏دهم حضرت نوح علیه السّلام فرستاده‏ى خداست و حضرت ابراهیم علیه السّلام دوست خدا و حضرت موسى علیه السّلام هم سخن و هم راز خدا و حضرت عیسى بن مریم علیهما السّلام کلمه و روح اوست و گواهى مى‏دهم حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آخرین پیامبران است؛ پس از وى کس دیگرى به رسالت مبعوث نگردیده است. از تو درخواست مى‏کنم به حقّ لحظه‏اى که ابلیس ملعون را روز قیامت مى‏آورند و آن تبه کار در آن وقت مى‏گوید: به خدا سوگند، من تنها سرکشان را آشفته مى‏کردم.

خداوند باعث درخشندگى آسمان‏ها و زمین است و اوست‏

پیروزمند و اوست فایق‏شونده؛ او که توانایى‏اش گسترده است و بردبار و آگاه است.

خداوندا، تو را مى‏خوانم به حقّ تمامى این نام‏ها و صفات و شکل‏هایشان و آن این چنین است.[تصویر در بالا آمده] منزّه است آن که عرش و کرسى را آفرید و بر آن‏ها مستولى گردید. از تو مى‏خواهم که دارنده‏ى این نوشته را از هر بدى و امر وحشتناکى دور گردانى؛ چون او بنده‏ى تو و فرزند بنده‏ى تو و پسر کنیز توست. او برده‏ى توست و تو صاحب اختیار وى هستى. پروردگارا، تمامى بدى‏ها را از وى دور گردان و چشم‏هاى طمع بزه‏کاران و زبان‏هاى دشمنان و نیّت‏هاى بد خواهان و زیان رسانندگان را ریشه کن ساز و هر حادثه ‏ى بلا انگیز و ترس‏زایى را از وى بگردان و هر بنده‏اى از بندگانت یا کنیزى از کنیزانت یا حاکم سرکش و شیطان مرد و زن یا جنّ نر و ماده یا دیو نر و ماده‏اى که خواسته باشد به دارنده‏ى این نوشته هر نوع آسیبى وارد سازد یا ستم کند یا زیان برساند یا حیله و نیرنگ بزند یا قصد کشتن و مجروح ساختن وى را داشته باشد یا بخواهد باج و خراج بگیرد یا فسادى به پا کند یا او را در آب خفه سازد یا او را ریشه‏کن کند یا سخت بر او خشم گیرد یا درگیر شود یا حقّه بازى و چیره دستى یا آبرو ریزى کند یا از خود ضرب شستى نشان دهد یا مایه‏ى آسیب و سیه‏روزى گردد یا خواستار مرگ یا سوزاندن وى یا کینه‏توزى یا بریدن یا جادو کردن یا دگرگونى خلقت یا بیمارى یا ملالت یا پیسى یا گرفتارى یا درماندگى، یا گرسنگى توان فرسا یا تشنگى زیاد یا اندیشه‏ى بد یا کمبود در دین و زندگانى او باشد، از همه‏ى این‏ها به هر چه و هر گونه و هر وقت که مى‏خواهى او را محافظت فرما؛ همانا تو بر هر کار توانایى. درود بسیار خدا بر محمّد و خاندان پاکیزه‏ى او باد! هیچ جنبش و نیرویى نیست جز به خداى بلند مرتبه‏ى بزرگ و سپاس‏گزارم خداوندى را که پروردگار جهانیان است.»

حرز روی لوله نقره:

امّا کلماتى که بر لوله‏ ى نقره- که باید از نقره‏ ى خالص باشد- نوشته مى ‏شود، این است:

«یا مشهورا فی السّماوات، یا مشهورا فی الأرضین، یا مشهورا فی الدّنیا و الآخره، جهدت الجبابره و الملوک على إطفاء نورک و إخماد ذکرک فأبى اللَّه إلّا أن یتمّ نورک و یبوح بذکرک‏ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.»

ترجمه:

«اى که در آسمان‏ها نام دارى و اى که نامت در زمین‏ها مشهور است و اى که نامت در دنیا و آخرت معروف است، سرکشان و حکم‏رانان تلاش کردند نور تو را خاموش سازند و یاد تو را از دل‏ها بزدایند؛ ولى خدا نخواست جز این را که نور تو تابنده بماند و بر خلاف خواسته‏ى مشرکان یادت جاودان باشد.»

[توضیح: سید بن طاووس رحمه الله گوید:]

در قسمت سوم از کتاب «الواحده»[ تألیف محمّد بن حسن بن جمهور عمّى بصرى.( ویراستار)] دیدم که مقصود از قولش: «اى مشهور در آسمان‏ها و …» مولایمان، علىّ بن ابى طالب علیه السّلام، است. و این گفته‏ اش که: «فأبى اللَّه إلّا أن یتمّ نورک »«خدا نخواست جز این را که نورت تمام گردد» یعنى نور تو اى اسم اعظمى که در حرز نوشته ‏شده ‏اى.[مهج الدّعوات: ۸۹ تا ۱۰۰ و نیایش‏هایى از سویداى دل( ترجمه‏ى مهج الدّعوات)، حرزهاى حضرت جواد الائمّه علیه السّلام.( ویراستار)].

در نسخه ‏ى دیگرى دیدم کلام به گونه‏ ى دیگرى نقل شده و آن این است: «و تو نخواستى مگر آن که نورت کامل گردد». روایت اوّلى یعنى: «خدا نخواست»، با آن که مولا على علیه السّلام مراد از دعا، تا آخر آن، باشد، شایسته ‏تر است و مقصود من از آن چه گفتم بر همه روشن است. [note]مقابله چند نسخه توسط سایت هدانا برگرفته از: آداب سفر در فرهنگ نیایش( ترجمه الأمان) ص۱۷۱الی ۱۸۱،نویسنده: ابن طاووس، على بن موسى‏،تاریخ وفات مؤلف: ۶۶۴ ق‏، مترجم: محمدى شاهرودى، عبد العلى‏،موضوع: ادعیه و زیارات‏، ناشر: نشر آفاق‏،.مکان چاپ: تهران‏. ر.ک: مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۳۹، / بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج‏۹۱، ص: ۳۵۴ / عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج‏۲۳-الجوادع، ص: ۲۴۴ / مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج‏۵، ص: ۴۱۳. [/note]

شرایط حرز در روایت:

  1. نوشته شده بر روی پوست آهو.
  2. حرز باید در قاب نقره ای که روی آن دعای مطرح شده بالا نوشته شده نگهداری شود.
  3. اولین بار که می خواهید استفاده کنید زمان قمر در عقرب نباشد. (خوبست هنگام نوشتن نیز این نکته رعایت شود).
  4. نماز مذکور به صورت دو تا دو رکعت می باشد.
  5. حرز حتما باید به بازوی راست بسته شود.
  6. اگر می خواهید برای بچه استفاده کنید که نابالغ است می توانید به نیابت از او نماز را بخوانید.