حرز امام جواد علیه السلام
حرز امام جواد علیه السلام یکی از مهمترین و معتبر ترین حرزهایی است که در میان علما و بزرگان مرسوم و متداول است، نسخه های مختلف و گاهی اضافات برخی سایتها به که سندیت ندارد ما را بر آن داشت نسخه کامل و صحیح را منتشر سازیم.
۱) توصیه علامه قاضی و آیت الله بهجت رحمهماالله به بستن حرز امام جواد علیه السلام
- اول: حرز امام جواد علیهالسلام که باید به بازو بسته شود و خاصیت آن، (خصوصا برای باطلکردن سحر و طلسم) فقط در صورت بستهشدن به بازو است.
- دوم: ختم سوره مبارکه واقعه که در ماه قمریای که اولین روز آن، دوشنبه باشد است.
- سوم: هم، نماز روز پنجشنبه که چهار رکعت است و رکعت اول، یک حمد و ۱۱ بار سوره توحید، رکعت دوم یک حمد و ۲۱ بار توحید و سلام میدهد و دو رکعت دیگر و رکعت سوم حمد و ۳۱ توحید رکعت چهارم حمد و ۴۱ بار توحید و سپس سلام میدهد و ۵۱ بار توحید ۵۱ صلوات و به سجده میرود و ۱۰۰ بار «یا الله» میگوید. [note]سایت هدانا برگرفته از کتاب زمزم عارفان/ اثر آیت الله ری شهری.[/note]
۲) حرز کوتاه امام جواد علیه السلام
دو حرز از امام نهم علیه السلام در روایات نقل شده است، حرز اول که کوتاه است و در مفاتیح نیز آمده بدین شرح است:
یَا نُورُ یَا بُرْهَانُ یَا مُبِینُ یَا مُنِیرُ یَا رَبِّ اکْفِنِی الشُّرُورَ وَ آفَاتِ الدُّهُورِ وَ أَسْأَلُکَ النَّجَاهَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ. [note]مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۴۲.[/note]
این حرز شرایط خاصی ندارد و شما می توانید آن را بنویسید و به همراه داشته باشید.
۳) حرز مشهور امام جواد علیه السلام
( به نقل از سیدبن طاووس)
«تعویذى که از مولاى ما، امام جواد صلوات الله علیه، نقل شده و براى پیشگیرى از ضربات شمشیر و هر ترسى مفید است. این حرز را جماعتى از اصحاب ما ذکر کرده اند و ما آن را از کتاب «منیه الدّاعی و غنیه الواعی» نوشته ى دانشمند بزرگوار، علىّ بن محمّد بن علىّ بن حسین[ به جاى علىّ بن حسین، علىّ بن على درست است. (ویراستار)] ابن عبد الصّمد تمیمى رضى اللَّه روایت و نقل مىکنیم. مؤلّف (کتاب یاد شده) گوید: این حدیث را عموى پدرم، فقیه ابو جعفر محمّد بن ابى الحسن رحمه اللَّه، برایمان نقل کرد از ابو عبد اللَّه جعفر بن محمّد بن احمد بن عبّاس دوریستى و او از پدرش و او نیز از فقیه ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسین بن [موسى بن] بابویه.
(علىّ بن محمّد نام برده) هم چنین از نیاى خود چنین نقل مىکند: پدرم، فقیه ابو الحسن رحمه اللَّه، نقل کرد از برخى اصحاب ما رحمه اللَّه علیهم از جمله دانشمند بزرگوار، ابو البرکات و شیخ ابو القاسم علىّ بن محمّد معاذى و ابو بکر محمّد بن علىّ معمّرى و ابو جعفر محمّد بن ابراهیم بن عبد اللَّه مدائنى که گفتند:
شیخ ابو جعفر محمّد بن علىّ بن حسین [بن موسى بن بابویه] قمى قدّس اللَّه روحه گفت: پدرم نقل کرد از علىّ بن ابراهیم بن هاشم و او از جدّش و او از ابو نصر همدانى و او از حکیمه خاتون، دختر امام محمّد بن علىّ بن موسى بن جعفر، عمّهى ابو محمّد حسن بن على علیهم السّلام، که چنین گفت:
هنگامى که امام محمّد بن على علیهما السّلام به دار بقا شتافت، نزد همسرش امّ عیسى، دختر مأمون، رفتم و به او تسلیت گفتم. دیدم به شدّت اندوهگین است و بر فقدان آن بزرگوار چنان بى تابى و گریه و زارى مى کند که نزدیک است خود را تباه سازد. ترسیدم زهره اش بترکد. [سایت هدانا: ام فضل قاتل امام جواد علیه السلام است و بارها تلاش کرده بود که ایشان را به شهادت برساند، نگرانی او برای ظاهر سازی و برای فرار از تهمت قتل می باشد!. مامون عباسی لعنه الله بخاطر جاسوسی و فریب عوام الناس دختر خود را به اجبار به همسری امام جواد علیه السلام درآورد.].
در بین این که ما در باره ى صفات پسندیده و جوان مردى و خوى هاى نیک آن حضرت و شرافت و پاکى و بى ریایى و ارجمندى ها و امور خارق العاده اى که خداوند بزرگ به وى مرحمت فرموده بود، سخن مى گفتیم، امّ عیسى آرام شد و گفت: آیا مایلى خاطره ى شگفت انگیزى را از آن جناب برایت بازگو کنم که به تعریف و اندازه نگنجد؟ گفتم: آرى، آن چیست؟
گفت: همواره از او مراقبت مى کردم که مبادا همسر دیگرى بگیرد. چه بسا از گوشه و کنار سخنانى به گوشم مى رسید و به پدرم شکایت مى نمودم و پدرم در پاسخ مى گفت: بردبار باش؛ زیرا او پاره ى تن پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم است. روزى نشسته بودم که دخترى نزدم آمد و سلام کرد. گفتم: کیستى؟ گفت: از فرزندان عمّار یاسر و همسر ابو جعفر محمّد بن على علیهما السّلام، همسر تو، هستم. از شنیدن این سخن به اندازه اى ناراحت شدم که خواستم سر به بیابان نهم. شیطان به قدرى مرا وسوسه کرد که نزدیک بود آن زن را آزار دهم؛ ولى با این همه، خشم خود را فرو خوردم و به او خوش آمد گفتم و نوازشش کردم و به او خلعت دادم.
هنگامى که زن بیرون رفت، نزد پدرم شتافته جریان را به او گزارش دادم.
او که در آن وقت، بر اثر مستى، عقلش را از دست داده بود، به غلامى که در پیش رویش قرار داشت، گفت: شمشیر را بیاور. غلام اطاعت کرد.
پدرم بر مرکب نشست و گفت: به خدا سوگند، مىروم و او را مىکشم.
از دیدن این صحنه، آیه ى إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ را خواندم و باخود گفتم: این چه بلایى بود که بر سر خود و شوهرم آوردم؟! و به صورت خود سیلى زدم.
[به دنبال پدرم رفتم] تا این که داخل اطاقى شد که امام در آن جا بود. با شمشیر به او حمله ور شد و به اندازه اى ضربات پى در پى به ایشان زد که بدن تکّه تکّه شد و سپس بیرون آمد. من از پشت سر پدرم گریختم و سرتاسر آن شب خواب از چشمم ربوده شد.
هنگامى که صبح شد و قسمتى از روز گذشت، نزد پدرم رفتم و گفتم: مى دانى دیشب چه کردى؟ گفت: نه. گفتم: پسر امام رضا علیه السّلام را کشتى. با شنیدن این خبر، از چشمان پدرم برقى جهید و بى هوش شد.
پس از مدّتى که به هوش آمد، رو به من کرد و گفت: واى بر تو! چه مىگویى؟ گفتم: همان که گفتم و شنیدى. به خدا سوگند، رفتى و آن قدر شمشیر بر پیکرش زدى تا کشته شد.
در حالى که وحشت سراپایش را فرا گرفته بود، گفت: به یاسر خادم بگو بیاید. او را صدا زدم. وقتى آمد، نگاه تندى به او کرد و گفت:
واى بر تو! این چه مىگوید؟ یاسر گفت: راست گفته است. مأمون در حالى که بر صورت و سینه ى خویش مى کوفت، گفت: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ! تا قیامت میان مردم رسوا و نابود شدیم! [سایت هدانا: مامون علیه العنه از شورش شیعیان و نابود شدن حکومتش می ترسید و علت اینکه امام جواد علیه السلام را تحت کنترل شدید داشت بخاطر محبوبیت و جایگاه رفیع امام جواد علیه السلام در نزد مردم بود، وگرنه باکی از به شهادت رساندن امامان نداشت!].
واى بر تو اى یاسر! برو و ببین چه خبر شده و حال آن حضرت چه طور است و هر چه زودتر نتیجه را به من خبر ده که نزدیک است جان از کالبدم بیرون رود.
یاسر خارج شد و من هم به صورت خود مىزدم.
طولى نکشید که برگشت و گفت: امیر، تو را بشارت باد! پدرم گفت: چه خبر؟ گفت: وقتى خدمت ایشان رسیدم، دیدم نشسته است و پیراهنى در بر دارد و رو اندازى به روى خود کشیده است و مسواک مى زند. سلام کردم و گفتم: خواهش مى کنم این پیراهنى را که در بر دارید به من بدهید تا با آن نماز بخوانم و آن را براى خود مایه ى خیر و برکت قرار دهم.
هدفم از این در خواست آن بود که وقت برهنه شدن او را خوب ببینم که آیا زخمى و یا جاى ضربه ى شمشیرى بر پیکرش وجود دارد یا نه؟ فرمود: «نه، بلکه پیراهنى بهتر از این به تو مى دهم.» عرض کردم: اى فرزند رسول خدا، غیر از این را نمى خواهم. آن را از تنش بیرون آورد و من هم به بدنش نگریستم که آیا اثرى از زخم شمشیر دارد یا خیر؟ به خدا سوگند، بدن مقدّس او مانند عاج سپید بود که مایل به زردى باشد و کوچکترین نشانهاى از زخم شمشیر و غیر آن بر پیکرش وجود نداشت.
مأمون پس از شنیدن این گزارش، گریه ى زیادى کرد و گفت: این حادثه ى بى نظیرى است و براى همه ى جهانیان، از پیشینیان و آیندگان، پندى خواهد بود. سپس به یاسر گفت: سوار شدن و برداشتن شمشیر و داخل شدن خود را به یاد دارم؛ ولى کیفیّت بازگشتم و کارهایم در آن جا را به خاطر ندارم. نمى دانم چرا چنین شد که به آن حضرت حمله ور شدم؟
لعنت خدا بر این دخترم باد! همین حالا پیش دخترم مى روى و به او مىگویى: پدرت به تو گفته است: به خدا قسم، اگر بعد از این از حضرت جواد علیه السّلام شکایت کنى یا بدون اجازه ى آن بزرگوار از خانه بیرون آیى، انتقام او را از تو خواهم گرفت. پس از رساندن این پیام، خدمت پسر امام رضا علیه السّلام مى روى و سلام مرا به او مى رسانى و مبلغ بیست هزار دینار به هم راه اسبى که دیشب سوار شدم را به او تقدیم مى کنى. آنگاه به همه ى هاشمیان دستور مى دهى که براى سلام دادن بر او به محضرش بروند و بر او سلام کنند.
یاسر گفت: دستور مأمون را اجرا و هاشمیان را جمع کردم و هم راه آنان به خدمتش شرفیاب شدیم. سلام کردم و سلام مأمون را هم ابلاغ نمودم و آن مبلغ را به هم راه اسب که شهرى[شهرى گونه اى است از اسب. (ویراستار)] بود، به خدمتش تقدیم داشتم. لحظهاى به آن نگریست و سپس لبخندى زد و فرمود: آیا آن عهد و پیمانى که میان من و او و بین پدرم و وى بود، این بود که با شمشیر به من حمله ور شود؟ آیا نمى داند که یاور و نگهبانى دارم که جلوى او را مى گیرد؟ گفتم: اى آقاى من، اى پسر رسول خدا، مأمون چنان مست بود که نمى دانست چه مى کند و در کدام نقطه از زمین است و به راستى براى خدا نذر کرده و سوگند خورده است که بعد از این دیگر هرگز به چیز مست کنندهاى نزدیک نشود؛ چون مستى از دامهاى ابلیساست. خواهش مىکنم وقتى نزد او رفتید از این بابت با وى سخن نگویید و تندى نکنید. آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند که تصمیم و نظر خودم هم همین بود.» آن گاه فرمود تا لباسهایش را آوردند. پوشید و برخاست و مردم همگى با ایشان راه افتادند تا به نزد مأمون آمدند. چون آن حضرت را دید، برخاست و او را در آغوش کشید و به سینه چسباند[ ابن شهر آشوب در مناقب تا این جا را نقل کرده است (مناقب ۴: ۳۹۴).] و خوش آمد گفت و دستور داد هیچ کس وارد نشود و همواره با آن جناب از هر درى سخن مىگفت. در پایان جلسه امام فرمود: «مأمون!» گفت: بله.
فرمود: «مىخواهم یک پندت دهم؛ آن را بپذیر.» گفت: با کمال سپاسگزارى، آن را مى پذیرم.
فرمود: «دوست دارم شب بیرون نروى؛ چون من به این خلق نگونسار بر تو اطمینانى ندارم. من دعایى دارم؛ خود را به آن متحصّن ساز و به سبب آن خود را از بدى ها و بلاها و ناگوارى ها و آسیب ها نگهدار. همچنان که خداوند مرا دیشب از گزند تو نگاه داشت و اگر با سپاه روم و ترک برخورد کنى و تمامى آنان با همگى اهل زمین در برابر تو متّحد شوند، به اذن خداوند قاهر قادر، نخواهند توانست آسیبى به تو وارد سازند. اگر مى خواهى، برایت بفرستم تا از همه ى آن چیزها که گفتم، ایمن گردى.»
گفت: بلى، به خطّ خود بنویس و برایم بفرست. آن حضرت پذیرفت.
فردا صبح ابو جعفر علیه السّلام مرا احضار کرد. چون به خدمتش رسیدم و در پیشگاهش قرار گرفتم، فرمود پوست آهویى را که از سرزمین تهامه گرفته شده بود، آوردند. بعد به خطّ خود این عقد را نوشت و بعد فرمود:
«این را به امیر بده و به او بگو براى آن لوله ای از نقره بسازد و آن چه را بعد از این خواهم گفت، بر آن حک کند و چون خواست بر بازو ببندد، به بازوى راست خود ببندد و وضوى کامل بسازد و چهار رکعت نماز گزارد و در هر رکعت حمد یک مرتبه و آیه الکرسى و آیه ى «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِکَهُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»[آل عمران (۳): ۱۹] و سوره هاى وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها و وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هفت مرتبه بخواند و چون نمازش به پایان رسید، بر بازوى راست خود ببندد که در سختى ها و تنگناها، به حول و قوّهى الهى، از هر چه مى ترسد و گریزان است، سالم مى ماند و باید در وقت بستن آن به بازو قمر در برج عقرب طلوع نکرده باشد و اگر با رومیان و یا پادشاهان پیکار کند، به برکت این حرز بر آنها چیره گردد.»
روایت شده است که: مأمون- چون از امام همه ى این خواص را در باره ى این حرز شنید- به جنگ با رومیان تصمیم گرفت و خداى بزرگ او را بر آنان پیروز کرد و غنایم جنگى فراوانى به دست آورد و در هیچ غزوه و پیکارى این بازوبند را از خود دور نمى ساخت و خداوند به فضلش او را یارى مى کرد و به مشیّتش او را فاتح مىساخت. به راستى که خدا به حول و قوّه ى خود، آن را به انجام مى رساند.»
حرز این است:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ* الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ* مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ* إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ* اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ* صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ[ سوره ى حمد] أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ؟ إِنَّ اللَّهَ بِالنَّاسِ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ[ حج (۲۲): ۶۶.].
اللّهمّ أنت الواحد الملک الدّیّان یوم الدّین تفعل ما تشاء بلا مغالبه و تعطی من تشاء بلا منّ، تفعل ما تشاء و تحکم ما ترید، و تداول الأیّام بین النّاس و ترکبهم طبقا عن طبق. أسألک باسمک المکتوب على سرادق المجد، و أسألک باسمک المکتوب على سرادق السّرائر، السّابق الفائق الحسن النّضیر، ربّ الملائکه الثّمانیه و العرش الّذی لا یتحرّک و أسألک بالعین الّتی لا تنام و بالحیاه الّتی لا تموت و بنور وجهک الّذی لا یطفأ و بالاسم الأکبر الأکبر الأکبر و بالاسم الأعظم الأعظم الأعظم الّذی هو محیط بملکوت السّماوات و الأرض و بالاسم الّذی أشرقت به الشّمس و أضاء به القمر و سجّرت به البحار و نصبت به الجبال و بالاسم الّذی قام به العرش و الکرسىّ و باسمک المکتوب على سرادق العرش و باسمک المکتوب على سرادق العظمه و باسمک المکتوب على سرادق البهاء و باسمک المکتوب على سرادق القدره و باسمک العزیز و بأسمائک المقدّسات المکرّمات المخزونات فی علم الغیب عندک و أسألک من خیرک خیرا ممّا أرجو و أعوذ بعزّتک و قدرتک من شرّ ما أخاف و أحذر و ما لا أحذر.
یا صاحب محمّد یوم حنین و یا صاحب علیّ یوم صفّین، أنت یا ربّ مبیر الجبّارین و قاصم المتکبّرین. أسألک بحقّ طه و یس و القرآن العظیم و الفرقان الحکیم أن تصلّی علی محمّد و آل محمّد و أن تشدّ عضد صاحب هذا العقد، و أدر أبک فی نحر کلّ جبّار عنید و کلّ شیطان مرید و عدوّ شدید و عدوّ منکر الأخلاق و اجعله ممّن أسلم إلیک نفسه و فوّض إلیک أمره و ألجأ إلیک ظهره.
اللّهمّ بحقّ هذه الأسماء الّتی ذکرتها و قرأتها و أنت أعرف بحقّها منّی و أسألک یا ذا المنّ العظیم و الجود الکریم ولیّ الدّعوات المستجابات و الکلمات التّامّات و الأسماء النّافذات و أسألک یا نور النّهار و یا نور اللّیل و یا نور السّماء و الأرض و نور النّور و نورا یضیء به کلّ نور یا عالم الخفیّات کلّها فی البرّ و البحر و الأرض و السّماء و الجبال و أسألک یا من لا یفنى و لا یبید و لا یزول و لا له شیء
موصوف و لا إلیه حدّ منسوب و لا معه إله و لا إله سواه و لا له فی ملکه شریک و لا تضاف العزّه إلّا إلیه و لم یزل بالعلوم عالما و على العلوم واقفا و للأمور ناظما و بالکینونه عالما و للتّدبیر محکما و بالخلق بصیرا و بالأمور خبیرا.
أنت الّذی خشعت لک الأصوات و ضلّت فیک الأحلام و ضاقت دونک الأسباب و ملأ کلّ شیء نورک و وجل کلّ شیء منک و هرب کلّ شیء إلیک و توکّل کلّ شیء علیک و أنت الرّفیع فی جلالک و أنت البهیّ فی جمالک و أنت العظیم فی قدرتک و أنت الّذی لا یدرکک شیء و أنت العلیّ الکبیر، مجیب الدّعوات قاضی الحاجات مفرّج الکربات ولیّ النّعمات. یا من هو فی علوّه دان و فی دنوّه عال و فی إشراقه منیر و فی سلطانه قویّ و فی ملکه عزیز؛ صلّ على محمّد و آل محمّد و احرس صاحب هذا العقد و هذا الحرز و هذا الکتاب بعینک الّتی لا تنام و اکنفه برکنک الّذی لا یرام و ارحمه بقدرتک علیه فإنّه مرزوقک.
بسم اللَّه الرّحمان الرّحیم بسم اللَّه و باللَّه لا صاحبه له و لا ولد بسم اللَّه قویّ الشّأن عظیم البرهان شدید السّلطان، ما شاء اللَّه کان و ما لم یشأ لم یکن. أشهد أنّ نوحا رسول اللَّه و أنّ إبراهیم خلیل اللَّه و أنّ موسى کلیم اللَّه و نجیّه و أنّ عیسى بن مریم صلوات اللَّه علیه و علیهم أجمعین کلمته و روحه و أنّ محمّدا صلّى اللَّه علیه و آله خاتم النّبیّین لا نبیّ بعده و أسألک بحقّ السّاعه الّتی یؤتى فیها بإبلیس اللّعین یوم القیامه و یقول اللّعین فی تلک السّاعه: و اللَّه ما أنا إلّا مهیّج مرده. اللَّه نور السّماوات و الأرض و هو القاهر و هو الغالب له القدره السّابغه و هو الحلیم الخبیر.
اللّهمّ و أسألک بحقّ هذه الأسماء کلّها و صفاتها و صورها:
سبحان الّذی خلق العرش و الکرسیّ و استوى علیه و أسألک أن تصرف عن صاحب کتابی هذا کلّ سوء و محذور فهو عبدک و ابن عبدک و ابن أمتک و عبدک و أنت مولاه. فقه اللّهمّ الأسواء کلّها و اقمع عنه أبصار الظّالمین و ألسنه المعاندین و المریدین به السّوء و الضّرّ و ادفع عنه کلّ محذور و مخوف و أیّ عبد من عبیدک أو أمه من إمائک أو سلطان مارد أو شیطان أو شیطانه أو جنّیّ أو جنّیّه أو غول أو غوله أراد صاحب کتابی هذا بظلم أو ضرّ أو مکر أو کید أو خدیعه أو نکایه أو سعایه أو فساد أو غرق أو اصطدام أو عطب أو مغالبه أو غدر أو قهر أو هتک ستر أو اقتدار أو آفه أو عاهه أو قتل أو حرق أو انتقام أو قطع أو سحر أو مسخ أو مرض أو سقم أو برص أو بؤس أو فاقه أو سغب أو عطش أو وسوسه أو نقص فی دین أو معیشه فاکفه بما شئت و کیف و أنّى شئت إِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ* و صلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین أجمعین و سلّم تسلیما کثیرا و لا حول و لا قوّه إلّا باللَّه العلیّ العظیم و الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ*.»
ترجمه:
« (به نام خداوند بخشایندهى مهربان؛* ستایش خدایى را سزد که پروردگار جهانیان است؛* خدایى که بخشاینده و مهربان است؛* حاکم روز قیامت است؛* پروردگارا، تنها تو را مىپرستیم و تنها از تو یارى مىجوییم.* ما را به راه راست رهبرى فرما.* راه آنان که به آنها انعام فرمودى، نه راه کسانى که بر آنان خشم ورزیدى و نه گمراهان.) (آیا ندیدى که خدا رام کرد بر شما آن چه در زمین است و کشتى که در دریا به مشیّت او در حرکت است و نگاه مىدارد آسمان را از این که بر زمین فرود آید، مگر به اذن او؟ همانا او به مردم مهربان و رحیم است).
خداوندا، یگانه حکمران و پاداش دهندهى روز جزایى. هر چه بخواهى، انجام مىدهى؛ بىآنکه کسى بر تو چیره گردد و به هر که بخواهى، بدون منّت مىدهى. کارى را که اراده کنى، انجام مىدهى و به آن چه خود بخواهى، حکم مىنمایى و چرخ روزگار را به گردش در مىآورى و آنها را پیاپى کامیاب مىسازى و آنها را از حالى به حال دیگر مىگردانى. خدایا، تو را مىخوانم به نامت که بر سرا پردهى عظمت نقش بسته است و به نامت که بر سر سراى محرم خانهى رازهایت نوشته شده است و به نام پیشىگیرنده و شکافنده، نیکو و تازهات؛ اى پروردگار ملائکهى هشتگانه و عرشى که از جاى خود نمىجنبد. از تو مىخواهم به چشمى که به خواب نمىرود و به حیاتى که پایانى ندارد و به پرتو نور وجه تو که به خاموشى نمىگراید و به نام بزرگتر بزرگتر بزرگترت و به نام برتر برتر برترت که ملکوت آسمانها و زمین را فرا گرفته است و به نامى که خورشید با آن نور افشانى و ماه با آن روشنگرى مىکند و طوفان دریا با آن فروکش مىکند و کوهها با آن پا بر جا مىشوند و به نامت که عرش و کرسى با آن برپاست و به نامت که بر سراپردهى عرش نوشته شده است و به نامت که بر سراپردهى بزرگوارى نگاشته شده است و به نامت که بر خیمهى شکوه نوشته شده است و به نامت که بر قبّهى توانایىات رقم زده شده است و به نام ارجمندت و به نامهاى پاکیزه و ارزشمندى که در علم غیب نزد تو نگاهدارى مىشوند؛ از تو مىخواهم که از نیکىات، بهتر از آن چه را که آرزومندم، به من عطا فرمایى و از زیان هر چه مىترسم و گریزانم و یا ترسان نیستم، به بزرگوارى و نیرویت پناه مىبرم.
این یاور محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم در نبرد حنین و اى نگه دارندهى على علیه السّلام در جنگ صفّین، تویى نابودکنندهى سرکشان و در هم کوبندهى گردن کشان؛ از تو درخواست مىکنم، به حقّ طاها و یاسین و به حقّ قرآن عظیم و فرقان حکیم که بر محمّد و خاندانش درود فرستى و دست دارندهى این بازو بند را نیرومند گردانى تا هر گردن کش ستیزنده و هر شیطان خبیث و دشمن قوى پنجه و زشت سیرت را از خود دور کند و او را از کسانى قرار دهى که خود را به تو تسلیم و کارش را به تو واگذار کرده و تو را پشتیبان خود ساخته است.
پروردگارا، به حقّ نامهایى که یاد کردم و خواندم- و حقّ آنها را تو بهتر از من مىشناسى- از تو درخواست مىکنم اى دارندهى منّت بزرگ و بخششهاى بزرگوارانه، اى پذیرندهى دعاهاى قبول شده و کلمات تامّه و نامهاى روان و رسا و از تو مىخواهم اى روشنى بخش روز و اى تابندهى شب و اى مایهى درخشندگى آسمان و زمین و اى پر تو بخش نور و اى فروغ هستى که فرو زندگى هر روشنایى از توست، اى آن که به تمامى پنهانىها در خشکى و دریا و در زمین و آسمان و کوهها آگاهى و از تو مىخواهم اى پایندهاى که هرگز از بین نرود و از حالى به حال دیگر تغییر نکند و به چیزى توصیف نگردد و محدود نگردد و معبودى با وى نباشد و خدایى جز او نیست و در قلمرو فرمانروایىاش شریک و انبازى ندارد و ارجمندى و عزّت [از آن اوست و] به دیگرى نسبت داده نمىشود و همواره به دانشها آگاه و به علمها داناست و نظم دهندهى کارها است و به ایجاد خلقها آگاه است و تدبیر [امور] را استوار مىدارد و بر مخلوقات بصیر و به کارها آگاه است.
تویى که آواها در برابر عظمتت لرزان است و خیالات را به حریمت راهى نیست و پیش قدرت تو هر وسیلهاى از کار مىافتد. پرتو نورت همه جا را فرا گرفته است و همگى موجودات از تو ترساناند. همه چیز به سوى تو در شتاب و اعتماد هر چیز بر توست. تو در شوکتت بلند مرتبه و در نیکویىات ارزشمند و در توانایىات بزرگى و آن چنان والایى که هیچ اندیشهاى نتواند تو را دریابد و تویى بلند مرتبهى والا، پذیرندهى دعاها، بر آورندهى نیازها، گشایندهى گرههاى کور دشوارىها و بخشندهى نعمتها. اى کسى که در عین بلندمرتبگى نزدیک و در نزدیک بودنت والامقامى، در درخشندگى تابان و در حکم رانىات نیرومند و در زمام دارى قوى و شکست ناپذیرى، بر محمّد و خاندانش درود فرست و دارندهى این بازوبند و این حرز و این نوشته را به چشم همیشه بیدارت نگهبانى فرما و به قوّت و غلبهاى که شکست ندارد، یارىاش نما و به توانایىات بر وى، به او مهر ورز؛ زیرا او روزى خوار توست.
به نام خداوند بخشایندهى مهربان؛ به نام خدا و به یارى او، خدایى که همسر و فرزندى ندارد؛ به نام خدایى که شوکتش قوى و برهانش بزرگ و حکومتش خلل ناپذیر است؛ با ارادهاش هر چه بخواهد، پدید مىآید و هر چه را اراده نکند، ایجاد نمىگردد. گواهى مىدهم حضرت نوح علیه السّلام فرستادهى خداست و حضرت ابراهیم علیه السّلام دوست خدا و حضرت موسى علیه السّلام هم سخن و هم راز خدا و حضرت عیسى بن مریم علیهما السّلام کلمه و روح اوست و گواهى مىدهم حضرت محمّد صلّى اللَّه علیه و آله و سلم آخرین پیامبران است؛ پس از وى کس دیگرى به رسالت مبعوث نگردیده است. از تو درخواست مىکنم به حقّ لحظهاى که ابلیس ملعون را روز قیامت مىآورند و آن تبه کار در آن وقت مىگوید: به خدا سوگند، من تنها سرکشان را آشفته مىکردم.
خداوند باعث درخشندگى آسمانها و زمین است و اوست
پیروزمند و اوست فایقشونده؛ او که توانایىاش گسترده است و بردبار و آگاه است.
خداوندا، تو را مىخوانم به حقّ تمامى این نامها و صفات و شکلهایشان و آن این چنین است.[تصویر در بالا آمده] منزّه است آن که عرش و کرسى را آفرید و بر آنها مستولى گردید. از تو مىخواهم که دارندهى این نوشته را از هر بدى و امر وحشتناکى دور گردانى؛ چون او بندهى تو و فرزند بندهى تو و پسر کنیز توست. او بردهى توست و تو صاحب اختیار وى هستى. پروردگارا، تمامى بدىها را از وى دور گردان و چشمهاى طمع بزهکاران و زبانهاى دشمنان و نیّتهاى بد خواهان و زیان رسانندگان را ریشه کن ساز و هر حادثه ى بلا انگیز و ترسزایى را از وى بگردان و هر بندهاى از بندگانت یا کنیزى از کنیزانت یا حاکم سرکش و شیطان مرد و زن یا جنّ نر و ماده یا دیو نر و مادهاى که خواسته باشد به دارندهى این نوشته هر نوع آسیبى وارد سازد یا ستم کند یا زیان برساند یا حیله و نیرنگ بزند یا قصد کشتن و مجروح ساختن وى را داشته باشد یا بخواهد باج و خراج بگیرد یا فسادى به پا کند یا او را در آب خفه سازد یا او را ریشهکن کند یا سخت بر او خشم گیرد یا درگیر شود یا حقّه بازى و چیره دستى یا آبرو ریزى کند یا از خود ضرب شستى نشان دهد یا مایهى آسیب و سیهروزى گردد یا خواستار مرگ یا سوزاندن وى یا کینهتوزى یا بریدن یا جادو کردن یا دگرگونى خلقت یا بیمارى یا ملالت یا پیسى یا گرفتارى یا درماندگى، یا گرسنگى توان فرسا یا تشنگى زیاد یا اندیشهى بد یا کمبود در دین و زندگانى او باشد، از همهى اینها به هر چه و هر گونه و هر وقت که مىخواهى او را محافظت فرما؛ همانا تو بر هر کار توانایى. درود بسیار خدا بر محمّد و خاندان پاکیزهى او باد! هیچ جنبش و نیرویى نیست جز به خداى بلند مرتبهى بزرگ و سپاسگزارم خداوندى را که پروردگار جهانیان است.»
حرز روی لوله نقره:
امّا کلماتى که بر لوله ى نقره- که باید از نقره ى خالص باشد- نوشته مى شود، این است:
«یا مشهورا فی السّماوات، یا مشهورا فی الأرضین، یا مشهورا فی الدّنیا و الآخره، جهدت الجبابره و الملوک على إطفاء نورک و إخماد ذکرک فأبى اللَّه إلّا أن یتمّ نورک و یبوح بذکرک وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ.»
ترجمه:
«اى که در آسمانها نام دارى و اى که نامت در زمینها مشهور است و اى که نامت در دنیا و آخرت معروف است، سرکشان و حکمرانان تلاش کردند نور تو را خاموش سازند و یاد تو را از دلها بزدایند؛ ولى خدا نخواست جز این را که نور تو تابنده بماند و بر خلاف خواستهى مشرکان یادت جاودان باشد.»
[توضیح: سید بن طاووس رحمه الله گوید:]
در قسمت سوم از کتاب «الواحده»[ تألیف محمّد بن حسن بن جمهور عمّى بصرى.( ویراستار)] دیدم که مقصود از قولش: «اى مشهور در آسمانها و …» مولایمان، علىّ بن ابى طالب علیه السّلام، است. و این گفته اش که: «فأبى اللَّه إلّا أن یتمّ نورک »«خدا نخواست جز این را که نورت تمام گردد» یعنى نور تو اى اسم اعظمى که در حرز نوشته شده اى.[مهج الدّعوات: ۸۹ تا ۱۰۰ و نیایشهایى از سویداى دل( ترجمهى مهج الدّعوات)، حرزهاى حضرت جواد الائمّه علیه السّلام.( ویراستار)].
در نسخه ى دیگرى دیدم کلام به گونه ى دیگرى نقل شده و آن این است: «و تو نخواستى مگر آن که نورت کامل گردد». روایت اوّلى یعنى: «خدا نخواست»، با آن که مولا على علیه السّلام مراد از دعا، تا آخر آن، باشد، شایسته تر است و مقصود من از آن چه گفتم بر همه روشن است. [note]مقابله چند نسخه توسط سایت هدانا برگرفته از: آداب سفر در فرهنگ نیایش( ترجمه الأمان) ص۱۷۱الی ۱۸۱،نویسنده: ابن طاووس، على بن موسى،تاریخ وفات مؤلف: ۶۶۴ ق، مترجم: محمدى شاهرودى، عبد العلى،موضوع: ادعیه و زیارات، ناشر: نشر آفاق،.مکان چاپ: تهران. ر.ک: مهج الدعوات و منهج العبادات، ص: ۳۹، / بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۹۱، ص: ۳۵۴ / عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال (مستدرک سیده النساء إلى الإمام الجواد، ج۲۳-الجوادع، ص: ۲۴۴ / مکاتیب الأئمه علیهم السلام، ج۵، ص: ۴۱۳. [/note]
شرایط حرز در روایت:
- نوشته شده بر روی پوست آهو.
- حرز باید در قاب نقره ای که روی آن دعای مطرح شده بالا نوشته شده نگهداری شود.
- اولین بار که می خواهید استفاده کنید زمان قمر در عقرب نباشد. (خوبست هنگام نوشتن نیز این نکته رعایت شود).
- نماز مذکور به صورت دو تا دو رکعت می باشد.
- حرز حتما باید به بازوی راست بسته شود.
- اگر می خواهید برای بچه استفاده کنید که نابالغ است می توانید به نیابت از او نماز را بخوانید.